پسامدرنیزم مظهر از بین رفتن تمایز بین هنر متعالی و فرهنگ عامیانه است. 
پسامدرنیزم در واقع نه بر سبک که بر مفهومی از دوره‌بندی دلالت دارد که کارکرد آن عبارت است از مرتبط کردن پیدایش ویژگی‌های فرمال جدید در فرهنگ، با پیدایش نوع جدیدی از زندگی و نظم اقتصادی جدید. قاعدتا نقد فیلم مسخره‌باز باید از دریچه‌ی پسامدرنیزم صورت بگیرد.


علاوه بر آن مفهوم پسامدرنیزم همواره با وانمودگی” ارتباط نزدیکی دارد. وانمودگی یا با نقیضه پردازی (همان هجو یا پارودی) که بیشتر در قلمرو هنر مخالف‌خوان است، همراه می‌شود و یا به شکل بدل سازی (تقلید) خود را آشکار می‌کند. 

مورد دوم اما همیشه همراه با کارکرد و در خدمت خلق معنی خاصی است. از سوی دیگر خلق یک اثر پست مدرن سینمایی نیازمند پیش‌زمینه سینمایی جدی است. فیلمساز محترم باید ژانرها را بشناسد، سینمای کلاسیک را – فراتر از کازابلانکا – دیده باشد، با سبک‌های دوره‌ای سینما آشنا باشد و در کل سواد جدی در زمینه سینما داشته باشد.

در ایران اما همه چیز برعکس تعریف می‌شود. اشخاص تئاتری می‌آیند تا مدیوم سینما را هم از نعمت وجودشان بی‌نصیب نگذارند. نه دیده‌اند نه خوانده‌اند؛ فقط کمی شنیده‌اند آن هم در حد پاپیون و درخشش. ذوق زده‌اند؛ ذوق زدگی در مقابل این تکنولوژی جدید کار دستشان می‌دهد. در ایران کار الله بختکی و بستن هر چیزی به ناف فیلم که فیلمسازِ ذوق زده از آن خوشش آمده می‌شود هنر پست مدرن. همه این‌ها و البته در مورد خاص مسخره باز شخصیت نابالغ سازنده‌اش دست به دست هم می‌دهد تا کلاژی بی معنی، شلوغ و به شدت نازل تولید شود که بعدها فقط خرج اضافه و شلوغ‌کاری‌ از آن در یادها بماند.

به راستی «مسخره باز» چیست؟ چگونه باید با این پدیده رو به رو شد؟ وقتی فیلمنامه را جلوی علی نصیریان گذاشته‌اند، چگونه پس از ایفای آن حجم از نقش درخشان در سینما و بازی در نقش‌هایی که رمانشان را ساعدی و همینگوی نوشته‌اند و فیلمنامه را امثال مهرجویی و تقوایی، قبول کرده که در فیلم بازی کند؟ چرا هیچ‌کس نبوده که به کارگردان تئاتر عزیز توضیح دهد تفاوت‌های مدیوم سینما و تئاتر را؟ کاش فیلمساز کمی بیشتر می‌دید و کمی بیشتر می‌خواند.

#همایون_غنی_زاده یک موجود نابلد و پرادعاست و در مسخره باز نه داستان دارد و نه داستان میگوید . نه زمانی را برای فیلمش در نظر گرفته و نه مکانی را نشان میدهد و در طول فیلم حتی نمیفهمیم که رومه های شاپور مربوط به کدام بخش از تاریخ ایران است . 

دوربین هیچ‌گاه از مغازه کاظم خان خارج نمی‌شود و به طور کلی فیلمساز تصور کرده با یک تابلو – به راستی نقش کاریکاتوری علی مصفا چیست؟ – و یک رومه می‌تواند زمان بسازد؟ 
فیلم در حال منفجر شدن از ایده است. به قدری ایده‌های خام دستانه در فیلم وجود دارد که هر کدام با پرداخت جدی می‌توانست طرح کلی یک فیلم باشد. 

فیلم به راحتی فرصتی که برای بررسی شخصیت‌ها و شخصیت‌پردازی جدی داشت از دست می‌دهد. نه عقده کاظم خان راجع‌‌ به سبیل و نه عقده دانش در قبال بازیگری هیچ کدام پرداخت نمی‌شوند. ما فقط خل‌بازی می‌بینیم و چند شخصیت که رسما عقب مانده‌اند. دانش معلوم نیست چرا – احتمالا با الهام از راننده تاکسی و تنفر دنیرو از کثافت اطرافش – وسواس دارد و به شکلی سادیستیک سر مشتریان را می‌شورد. 

حاج کاظم هم این رفتار سادیستیک را در قبال سبیل‌های مشتریان دارد. هر بار شخصی به سلمانی می‌آید تا صورتش را اصلاح کند از قبل سرنوشت سبیل‌های او مشخص است. چرا؟ چون فیلمساز دوست دارد.

فیلمساز با تاریخ سینما شوخی می‌کند. می‌خواهد بگوید دانش که انقدر آرزوی بازیگری دارد سواد سینمایی ندارد . 
میزانسن فیلم – احتمالا به خاطر یکی دو فیلم از وس اندرسون دیدن – تئاتری است و دوربین سعی می‌کند با زوایای نامتعارف و مرعوب کننده تماشاچی را گول بزند. از لای پنکه رد می‌شود، به داخل چاه می‌رود و از داخل چاه می‌گیرد و رسما هر کاری که دلش می‌خواهد می‌کند. فیلمبرداری فیلم از غیر سینمایی‌ترین فیلم‌برداری‌های سینما است.
فیلمساز که رسما همه چیز را تست کرده تصمیم می‌گیرد تم جنایی را هم به فیلمش وارد کند. قضیه کشته شدن زن‌های گدا و موهایشان به یک گریمور به یقین بدترین قسمت فیلمنامه است. جالب آن که فیلمساز به یک قاتل رضایت نمی‌دهد و دو شخصیت فیلمش را هم قاتل می‌کند. 
دلیل قتل‌ها هیچوقت مشخص نمی‌شود، کارکرد آن‌ها هم همین‌طور. دانش و شاپور بی‌دلیل دست به قتل می‌زنند. موی ن هم این وسط احتمالا بشود یک طعنه ی. 

کیانی زرنگ اما – که تا آخر نمی‌فهمیم چرا آنتاگونیست است – قاتلین را دستگیر می‌کند. 

دقیقا از همین‌جاست که فیلم به اوج تردستی‌های بی‌کارکرد خود دست پیدا می‌کند.
بیست دقیقه نهایی فیلم عجیب است.


واقعا جزو عجیب‌ترین تصاویری است که تا به حال در سینما دیده‌ام. فیلم «لئون حرفه‌ای» می‌شود، «ماتریکس» می‌شود، «درخشش‌» می‌شود. غنی زاده دنیایی تیر و تفنگ بر سر شخصیت‌ها فرود می‌آورد، زلزله می‌آید، یک ماشین به دیوار می‌کوبد، کیانی می‌رود، می‌آید. شخصا شه‌تر و بی سر‌ و ته تر از این بیست دقیقه پایانی در سینما به یاد ندارم. فیلم بین پایان‌های خود اسیر شده و یک بار تهرانی می‌میرد، یک بار زیر آب عروسی می‌کنند و در نهایت تنها شلوغ بازی می‌ماند و اتلاف ۴ میلیارد پول بی‌زبان بر سر این بازی‌های بچگانه.

غنی‌زاده که پس از ساخت یکی از بدترین فیلم‌های یک دهه اخیر سینما با لطف غیر منطقی داوران جشنواره روبرو شد و دو جایزه دریافت کرد تصمیم گرفت در اقدامی مربوط به گروه سنی الف جایزه را نگیرد و با تقلید از مارلون براندو یک شهروند محترم افغان را بالای سن بفرستد. کاش غنی‌زاده علاوه بر فیلم شرم آورش حداقل تصویر بدی از خود به جا نمی گذاشت. تصویری از مهرزاد دانش، منتقد با سواد و مورد احترام، که یک سیمرغ به دست پشت سر غنی‌زاده ایستاده از ناراحت کننده‌ترین تصاویر جشنواره گذشته است. هتک حرمتی که امیدواریم ادامه پیدا نکند تا سنت این لوس‌بازی‌ها در سینمای ایران برچیده شود.
در پایان امیدوارم دوستانی که ادعای ساخت فیلم با برچسب‌هایی چون فیلم فرمالیستی و آوانگارد را می‌کنند، با نظریه و تاریخ سینما خودشان فیلم‌هایشان را بسنجند که ببینند کجای کار قرار دارند و بدون شناخت فرمالیسم روسی و آیخن باوم و آیزنشتاین اسم فرمالیسم را نیاورند.

و امیدوارم غنی زاده دیگر پشت هیچ دوربینی نرود و حتی شاید بهتر باشد تئاتر هم نسازد . 

#امیرحسین_بیریا


پسامدرنیزم مظهر از بین رفتن تمایز بین هنر متعالی و فرهنگ عامیانه است. 
پسامدرنیزم در واقع نه بر سبک که بر مفهومی از دوره‌بندی دلالت دارد که کارکرد آن عبارت است از مرتبط کردن پیدایش ویژگی‌های فرمال جدید در فرهنگ، با پیدایش نوع جدیدی از زندگی و نظم اقتصادی جدید. قاعدتا نقد فیلم مسخره‌باز باید از دریچه‌ی پسامدرنیزم صورت بگیرد.


علاوه بر آن مفهوم پسامدرنیزم همواره با وانمودگی” ارتباط نزدیکی دارد. وانمودگی یا با نقیضه پردازی (همان هجو یا پارودی) که بیشتر در قلمرو هنر مخالف‌خوان است، همراه می‌شود و یا به شکل بدل سازی (تقلید) خود را آشکار می‌کند. 

مورد دوم اما همیشه همراه با کارکرد و در خدمت خلق معنی خاصی است. از سوی دیگر خلق یک اثر پست مدرن سینمایی نیازمند پیش‌زمینه سینمایی جدی است. فیلمساز محترم باید ژانرها را بشناسد، سینمای کلاسیک را – فراتر از کازابلانکا – دیده باشد، با سبک‌های دوره‌ای سینما آشنا باشد و در کل سواد جدی در زمینه سینما داشته باشد.

در ایران اما همه چیز برعکس تعریف می‌شود. اشخاص تئاتری می‌آیند تا مدیوم سینما را هم از نعمت وجودشان بی‌نصیب نگذارند. نه دیده‌اند نه خوانده‌اند؛ فقط کمی شنیده‌اند آن هم در حد پاپیون و درخشش. ذوق زده‌اند؛ ذوق زدگی در مقابل این تکنولوژی جدید کار دستشان می‌دهد. در ایران کار الله بختکی و بستن هر چیزی به ناف فیلم که فیلمسازِ ذوق زده از آن خوشش آمده می‌شود هنر پست مدرن. همه این‌ها و البته در مورد خاص مسخره باز شخصیت نابالغ سازنده‌اش دست به دست هم می‌دهد تا کلاژی بی معنی، شلوغ و به شدت نازل تولید شود که بعدها فقط خرج اضافه و شلوغ‌کاری‌ از آن در یادها بماند.

به راستی «مسخره باز» چیست؟ چگونه باید با این پدیده رو به رو شد؟ وقتی فیلمنامه را جلوی علی نصیریان گذاشته‌اند، چگونه پس از ایفای آن حجم از نقش درخشان در سینما و بازی در نقش‌هایی که رمانشان را ساعدی و همینگوی نوشته‌اند و فیلمنامه را امثال مهرجویی و تقوایی، قبول کرده که در فیلم بازی کند؟ چرا هیچ‌کس نبوده که به کارگردان تئاتر عزیز توضیح دهد تفاوت‌های مدیوم سینما و تئاتر را؟ کاش فیلمساز کمی بیشتر می‌دید و کمی بیشتر می‌خواند.

#همایون_غنی_زاده یک موجود نابلد و پرادعاست و در مسخره باز نه داستان دارد و نه داستان میگوید . نه زمانی را برای فیلمش در نظر گرفته و نه مکانی را نشان میدهد و در طول فیلم حتی نمیفهمیم که رومه های شاپور مربوط به کدام بخش از تاریخ ایران است . 

دوربین هیچ‌گاه از مغازه کاظم خان خارج نمی‌شود و به طور کلی فیلمساز تصور کرده با یک تابلو – به راستی نقش کاریکاتوری علی مصفا چیست؟ – و یک رومه می‌تواند زمان بسازد؟ 
فیلم در حال منفجر شدن از ایده است. به قدری ایده‌های خام دستانه در فیلم وجود دارد که هر کدام با پرداخت جدی می‌توانست طرح کلی یک فیلم باشد. 

فیلم به راحتی فرصتی که برای بررسی شخصیت‌ها و شخصیت‌پردازی جدی داشت از دست می‌دهد. نه عقده کاظم خان راجع‌‌ به سبیل و نه عقده دانش در قبال بازیگری هیچ کدام پرداخت نمی‌شوند. ما فقط خل‌بازی می‌بینیم و چند شخصیت که رسما عقب مانده‌اند. دانش معلوم نیست چرا – احتمالا با الهام از راننده تاکسی و تنفر دنیرو از کثافت اطرافش – وسواس دارد و به شکلی سادیستیک سر مشتریان را می‌شورد. 

حاج کاظم هم این رفتار سادیستیک را در قبال سبیل‌های مشتریان دارد. هر بار شخصی به سلمانی می‌آید تا صورتش را اصلاح کند از قبل سرنوشت سبیل‌های او مشخص است. چرا؟ چون فیلمساز دوست دارد.

فیلمساز با تاریخ سینما شوخی می‌کند. می‌خواهد بگوید دانش که انقدر آرزوی بازیگری دارد سواد سینمایی ندارد . 
میزانسن فیلم – احتمالا به خاطر یکی دو فیلم از وس اندرسون دیدن – تئاتری است و دوربین سعی می‌کند با زوایای نامتعارف و مرعوب کننده تماشاچی را گول بزند. از لای پنکه رد می‌شود، به داخل چاه می‌رود و از داخل چاه می‌گیرد و رسما هر کاری که دلش می‌خواهد می‌کند. فیلمبرداری فیلم از غیر سینمایی‌ترین فیلم‌برداری‌های سینما است.
فیلمساز که رسما همه چیز را تست کرده تصمیم می‌گیرد تم جنایی را هم به فیلمش وارد کند. قضیه کشته شدن زن‌های گدا و موهایشان به یک گریمور به یقین بدترین قسمت فیلمنامه است. جالب آن که فیلمساز به یک قاتل رضایت نمی‌دهد و دو شخصیت فیلمش را هم قاتل می‌کند. 
دلیل قتل‌ها هیچوقت مشخص نمی‌شود، کارکرد آن‌ها هم همین‌طور. دانش و شاپور بی‌دلیل دست به قتل می‌زنند. موی ن هم این وسط احتمالا بشود یک طعنه ی. 

کیانی زرنگ اما – که تا آخر نمی‌فهمیم چرا آنتاگونیست است – قاتلین را دستگیر می‌کند. 

دقیقا از همین‌جاست که فیلم به اوج تردستی‌های بی‌کارکرد خود دست پیدا می‌کند.
بیست دقیقه نهایی فیلم عجیب است.


واقعا جزو عجیب‌ترین تصاویری است که تا به حال در سینما دیده‌ام. فیلم «لئون حرفه‌ای» می‌شود، «ماتریکس» می‌شود، «درخشش‌» می‌شود. غنی زاده دنیایی تیر و تفنگ بر سر شخصیت‌ها فرود می‌آورد، زلزله می‌آید، یک ماشین به دیوار می‌کوبد، کیانی می‌رود، می‌آید. شخصا شه‌تر و بی سر‌ و ته تر از این بیست دقیقه پایانی در سینما به یاد ندارم. فیلم بین پایان‌های خود اسیر شده و یک بار تهرانی می‌میرد، یک بار زیر آب عروسی می‌کنند و در نهایت تنها شلوغ بازی می‌ماند و اتلاف ۴ میلیارد پول بی‌زبان بر سر این بازی‌های بچگانه.

غنی‌زاده که پس از ساخت یکی از بدترین فیلم‌های یک دهه اخیر سینما با لطف غیر منطقی داوران جشنواره روبرو شد و دو جایزه دریافت کرد تصمیم گرفت در اقدامی مربوط به گروه سنی الف جایزه را نگیرد و با تقلید از مارلون براندو یک شهروند محترم افغان را بالای سن بفرستد. کاش غنی‌زاده علاوه بر فیلم شرم آورش حداقل تصویر بدی از خود به جا نمی گذاشت. تصویری از مهرزاد دانش، منتقد با سواد و مورد احترام، که یک سیمرغ به دست پشت سر غنی‌زاده ایستاده از ناراحت کننده‌ترین تصاویر جشنواره گذشته است. هتک حرمتی که امیدواریم ادامه پیدا نکند تا سنت این لوس‌بازی‌ها در سینمای ایران برچیده شود.
در پایان امیدوارم دوستانی که ادعای ساخت فیلم با برچسب‌هایی چون فیلم فرمالیستی و آوانگارد را می‌کنند، با نظریه و تاریخ سینما خودشان فیلم‌هایشان را بسنجند که ببینند کجای کار قرار دارند و بدون شناخت فرمالیسم روسی و آیخن باوم و آیزنشتاین اسم فرمالیسم را نیاورند.

و امیدوارم غنی زاده دیگر پشت هیچ دوربینی نرود و حتی شاید بهتر باشد تئاتر هم نسازد . 

#امیرحسین_بیریا


نمایش صوتی کوری، اولین نمایش صوتی خصوصی در ایران نمایش صوتی کوری با اقتباس از کتاب کوری نوشته #ژوزه_ساراماگو با ترجمه و برگردان به نمایش #کاملیا_کریمی به کارگردانی و تهیه کنندگی #فریبرز_صفی در تاریخ 20 مهر ماه سال جاری توسط موسسه فرهنگی هنری جام سبز در تمامی گاه های اینترنتی محصولات فرهنگی هنری منتشر خواهد شد . امیر حسین بی ریا ناشر این اثر نمایشی در مصاحبه با سایت های خبری اعلام کرد: کوری اولین نمایش صوتی با تولید و پخش خصوصی در ایران است .
آقای ولایتی نامحترم گفته اید از یمنی ها یاد بگیرید - از کجای یمینی ها؟ و چرا از یمینی ها؟ چرا شما از جاهای بهتر الگو نمیگیری؟ گفته ای مردم مقاومت کنند؟ در برابر چه چیزی مقاومت کنیم؟ آقای ولایتی قول میدهی مردم مقاومت کردند مسئولان در کنارشان باشند و لنگ به تن مقاومت کنند؟ ولایتی کاری به عده ای ابله و احمق ندارم ولی این مردم شریفند و اگر شریف نبودند به جای کت و شلوار قطعا لنگ به تن داشتی. در ضمن یادت نرود که این مردم قناعت کردند، قناعت کردند تا پسران نامحترم

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

M E M I N O R کرمان موزیک پرسش مهر اخبار ورزشی مخاطب ????محبین ولایت دشت آزادگان???? بررسی فرقه وهابیت و جریان تکفیر پدیده عرش نوین